بچه

ساخت وبلاگ
عصری که کلاسم تموم شد با شوهرم رفتیم خرید کنیم که توی راه گفت بیا آخر هفته بریم شهرستان خونه مادرم.گفتم تو که جمعه و سه شنبه پیش رفتی. دیگه اینهفته چرا میخوای بری. بزار جمعه آینده که منم کمرم بهتر بشه. گفت مامانم قبول نداره این تنهایی رفتن هامو. تو رو هم دوست داره باشی. توی دلم گفتم مادرت از ترس اینکه نتونه جواب خواهراشو بده بخاطر آبروداری میخواد منم باهات بیام که کسی نگه لابد قهریم.والا خواهرت که بچه...ادامه مطلب
ما را در سایت بچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daysofme بازدید : 45 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 13:50

توی سه سال نامزدی فقط دوبار رفتم خونه مادرش.اونم با خونواده که هر دوبار پشت سرم حرف زده بودند که عروس حجاب کامل نداره و شوهرم به من منتقل میکرد و همین باعث شد از خواهر و برادرش که این حرفو زده بودند بدم بیاد. لباس عروسم با پیراهن هیچ فرقی نداشت.آستین بلند. یقه بسته. کیپور معمولی.اینم از ترس خودشو خونوادش که یه وقت نخوان عذابم بدهند و ایراد بگیرند.مامانم بیشتر میترسید و نگران بود که یه وقت لباسم با بچه...ادامه مطلب
ما را در سایت بچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daysofme بازدید : 44 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 13:50

دیروز با شوهرم و خانواده من رفتیم پیک نیک.  با اینکه خیلی خسته بودم اما واسه احترام به شوهرم گفتم شنبه که عید غدیر هست بریم شهرستان خونه مادرت. خیلی خوب شد که دیر از خواب بلند شدیم و توی جاده هم ماشینمون جوش آورد‌ و مجبور شدیم توقف کنیم.همیشه از این که زود بریم خونه مامانش و قرار باشه در و پنجره ها رو ببینم یا به حرفای تکراری و نامربوط خواهدشوهرم گوش بدهم فراری بودم. ساعت ۱۲:۳۰ رسیدیم شهرستان و من بچه...ادامه مطلب
ما را در سایت بچه دنبال می کنید

برچسب : میخوام,نمیشه, نویسنده : daysofme بازدید : 191 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 13:50

من فعلا یه جاری دارم که از خودم ۸ سالی بزرگتره. از اون دسته آدمهایی هم هست که همش گله و شکایت میکنه و میناله. همشم جوری برخورد میکنه که بگه سطحش از همه حتی شوهرش بالاتره و داره توی این زندگی حیف میشه. خودش و شوهرش درآمد خوبی دارند اما همش میگه ما قرض داریم بدهی داریم ...اما ظاهر زندگیشون نسبتا مرفه. تیرماهی جاری بزرگم با شوهرشو بچه هاش رفتن مشهد و یه هفته موندن. اونم با هواپیما. همیشه هم هتل میگیر بچه...ادامه مطلب
ما را در سایت بچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daysofme بازدید : 36 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 13:50

نتایج اعتراض به انتقالی های آموزش و پروش امروز یا فردا میاد روی سامانه. خدایا لطفی کن به خواهر من رحم کن و مرحمتی کن بندازنش نزدیک خودمون. والا مجبوره بازم امسال غر زدنهای بابامو و خستگی راه ۸ ساعت رو زور گوییهای مردم اون منطقه رو مجددا ببینه بشنوه و تحمل کنه.

۱۰۰۰۰ تومن نذرش کرده بودم که اگه از این بند اسارت رها بشه بریزم به حساب زندانیان.

دوستان التماس دعا

بچه...
ما را در سایت بچه دنبال می کنید

برچسب : نتایج,اعتراض, نویسنده : daysofme بازدید : 28 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 13:50

دیشب مادرم مهمانم بود.چه شب خوبی بود.هربار شوهرم میره شهرستان و من شب تنها میمونم، خواهرم میاد خونه ام.اما اونقدری که دیشب خوش بودم شبهایی که خواهرم باشه پیشم نبودم. با مامان نشستیم دو تا فیلم دیدیم. فیلم خانه ای در خیابان ۴۱ و فیلم نیمه شب اتفاق افتاد.چقدر مامان من احساساتیه. کلی اشک ریخت آخر فیلم. بعدم کلی حرف زدیم و شام خوردیم و من توی بغل مامانم خوابیدم. صبحی مامانم رفت خونه اش.امشبم ازش خواست بچه...ادامه مطلب
ما را در سایت بچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daysofme بازدید : 32 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 13:50

 

مامان بزرگـم همیــشه میگُفت

ننه خوشبختیتو جار نَزن! 

نذار کسی بِگه خوش بحالش، 

همین خوش بحالِشِ گند میزنه به زندگیت

 

 

@bakelasbashim

بچه...
ما را در سایت بچه دنبال می کنید

برچسب : مادربزرگ, نویسنده : daysofme بازدید : 46 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 13:50

دیروز نتایج اعتراض به انتقالی ها اومد. خواهرم منتقل شده به شهرستانی که تا شهر ما یکساعت فاصله داره. البته هنوز معلوم نیست توی اون شهر نگهش دارند یا ندارند از فردا مشخص میشه. خدا کنه یا توی خودشهر نگه دارند یا اگر میندازنش توی روستا جایی بیفته که به شهر ما نزدیک باشه. والا بازم دردسر جا و مکان و رفت وآمد پیش میاد. باز شهریور ماه شد و اعصاب خوردی های بابا شروع شد. البته همیشه غر و داد میزنه.اصلا روز بچه...ادامه مطلب
ما را در سایت بچه دنبال می کنید

برچسب : خلاصه,اخبار, نویسنده : daysofme بازدید : 36 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 13:50

بچه ها توروخدا برامون دعا کنید. خواهرم انداختن یه شهر نزدیک شهر خودمون.اما ابلاغشو که رفتیم بگیریم گفتن باید بره دو تا روستا که خیلی بدمسیر و کوهستانی و خطرناکه. خواهرم تمام روز گریه میکرد. فحش و بدبیراهی نبود که بابام نثارمون نکنه. مادرم قندش رفته بالا. به هرکی رو انداختیم جواب سربالا شنیدیم.تو رو خدا واسش دعا کنید. فردا داریم میریم آموزش و پرورش اعتراض بزنیم. خیلی سخته.نه ماشین داره نه خونه داره بچه...ادامه مطلب
ما را در سایت بچه دنبال می کنید

برچسب : التماس, نویسنده : daysofme بازدید : 35 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 13:50

امشب بعد  هرگزی مادرشوهر به خونمون  تلفن کرد. هذا عجیبا جدا!!! خداروشکر خداروشکر من دستم به آماده کردن افطاری بند بود و شوهرم تلفن برداشت. مادرشوهرم بعد سلام پرسید که چرا یه زنگی نمیزنید یه احوالی نمیپرسید چرا نیومدین؟شوهرمم گفت ما ازآبجی احوالپرست هستیم. الان ماه رمضون نمیتونم بیام .اما بعد ماه حتم بچه...ادامه مطلب
ما را در سایت بچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daysofme بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 15:36